حکایت من....
حکایت من حکایت کسی است که...
عاشق دریا بود اما قایق نداشت...دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت....
زجر کشید اماضجه نزد.....زخم داشت اما ننالید.....
گریه کرد اما اشک نریخت....پراز فریاد بود اما سکوت کرد تا همه صداها را بشنود...!!
حکایت من حکایت کسی است که...
عاشق دریا بود اما قایق نداشت...دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت....
زجر کشید اماضجه نزد.....زخم داشت اما ننالید.....
گریه کرد اما اشک نریخت....پراز فریاد بود اما سکوت کرد تا همه صداها را بشنود...!!
اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو...:
بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد....
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت...
دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست...
عشق با یک نگاه شروع میشود.....
با یک کلام شکل میگیرد.....
با یک لبخند به اوج میرسد....
و........و با قطره ای به پایان میرسد.....!!