عاشق تنها

دخترک

دخترک برگشت چه بزرگ شده بود؟؟!!!

پرسیدم:پس کبریتهایت کو؟؟

لبخندی زد:با هاشان گونه ی عروسکم را به آتش کشیدم...!!

گفتم:میخواخم امشب با کبریت های تو این سرزمین را یه اتش بکشم!!

دخترک نگاهی انداخت که تنم لرزید

دخترک:کبریتهایم را نخریدند....سالهاست تن میفروشم....میخری؟گریه‌آور


+ نوشته شده در  سه شنبه 91/4/13ساعت  10:25 صبح  توسط یاسمن  نظر